شهیدان همیشه زنده هستند

شهریور ۱۳۵۹ جنگ خانمان‌سوز عراق علیه ایران آغاز شده بود. من بعد از گرفتن دیپلم عازم جبهه شدم و پس از آموزش‌های لازم درحالی‌که در گردان ۲۱۴ سوار زرهی خدمت می کردم 10 اسفند ۵۹ عازم منطقه جنوب شدم.

با قطار از مشهد به‌سمت جنوب حرکت کردیم. بعد از یک روز دو شب صبح سحرگاه از کوه‌های لرستان به‌سمت دشت خوزستان قطار در تاریکی هوای صبح سرازیر شد. همه‌جا خاموش بود. پادگان دوکوهه از سوی هواپیماهای عراقی بمباران شده بود. ایستگاه قطار اندیمشک خاموش بود با چراغ‌قوه کارهای مربوط به رفت‌و‌آمد قطارها رتق‌وفتق می‌شد. غرش توپ‌های دشمن و آتش آن‌ها شبانه و از دور رعدوبرق می‌زد.

هوا که کم‌کم روشن شد، بقایای حمله ارتش ایران که موفقیت‌آمیز نبود در اطراف جسر نادری مشاهده می‌شد. مسیر راه آهن در تیر‌رس نیروهای دشمن متجاوز عراقی بود. هر لحظه خطر حمله هوایی و به‌توپ بستن کاروان ارتش وجود داشت. از آنجا به اهواز رسیدیم و از اهواز به بندر امام‌خمینی چند روزی در آنجا بودیم که از آنجا به سه‌راهی شادگان آمدیم.  بنه ارتش و گردان در آنجا بود. از آنجا نیروها وارد خط جنگی انرژی اتمی و دارخوین برویم .قبل از انقلاب قرار بوده در دارخوین کنار رودخانه کارون نیروگاهی احداث کنند. چون عراقی‌ها به‌طرف غرب کارون آمده بودند و راه آبادان اهواز را مسدود کرده بودند. شرایط سختی بر منطقه حاکم بود.

مردم از شهرها آواره شده بودند. اهواز سوت‌و‌کور بود. مردم در حاشیه مرداب‌ها و با فاصله از شهرها در شرایط جنگی زندگی می‌کردند. به‌هرحال سازمان‌دهی نیروهای نظامی که دچار بی‌سازمانی شده بود داشت کم‌کم شکل می‌گرفت. اراده‌ای قوی برای بیرون راندن دشمن متجاوز در بین همه نیروهای نظامی پدیده آمده بود .

عملیات‌هایی از اوایل سال ۱۳۶۰ شروع شد اولین عملیاتی که گردان ما انجام داد، در منطقه دارخوین به‌نام «خمینی، روح خدا فرمانده کل قوا» بود. آن هم دلیلش درگیری‌های سیاسی و فکر کنم عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل‌قوا بود (چون ۳۶ سال می‌گذرد اگر هم اشتباه کنم دور از ذهن نیست). بعد از عملیات‌های غرور‌آفرین در جنوب با همکاری نیروها و مهم‌ترین آن‌ها عملیات شکستن حصر آبادان و بعد از آن در سال ۱۳۶۱ عملیات بیت‌المقدس در منطقه هفت‌تپه (شوش دانیال) و به‌دنبال آن عملیات فتح خرمشهر در جنوب در خرداد۱۳۶۱ بود. آخر تابستان سال ۱۳۶۱ بود که سربازی من داشت به اتمام رسید.

یکی‌دو ماه آخر را آمدیم مشهد و در آبان ۱۳۶۱ پس ۱۸ ماه خدمت سربازی و ۶ ماه احتیاط که روی‌هم‌رفته ۲ سال شد. کارت پایان خدمت را گرفتم. سال ۶۲ در کنکور سراسری شرکت کردیم و در بهمن سال ۱۳۶۲ وارد دانشگاه فردسی مشهد شدیم. در سال ۱۳۶۶ نیز یک بار بسیجی‌وار به منطقه جنوب در هنگام تسخیر فاو رفتیم و در آنجا در پایگاه بعثت در جهاد خراسان که مشغول زدن پل بعثت بر روی دهانه اروند بود مشغول شدم. دو ماهی بودیم. پس از آن برگشتیم و در سال ۱۳۶۷ برای دوره فوق لیسانس به دانشگاه تربیت مدرس و ادامه دکتری از سال ۱۳۷۱ تا سال ۱۳۷۶ واز آنجا هم دانشگاه فردسی مشهد. الان نیز حدود ۲۰ سال است که در دانشگاه مشهد هستیم. آخرین  روزهای کاری را داریم می گذرانم.

سه هفته پیش همراه استاندار خراسان‌ رضوی آقای رشیدیان برای تشکیل کارگروه اقتصاد مقاومتی و اشتغال به شهر قوچان رفتیم. رسم بر این است که  ابتدا سری به مزار شهدا بزنند. خدا توفیق داد و ما هم رفتیم. در سال ۶۲ یکی از همکلاسی‌هایم که سرباز بود در عملیات خیبر شهید شد. رفتم سر مزار او تمام‌ خاطره‌های دوران دبیرستان و بعد از آن زنده شد. آنجا به این فکر فرو رفتم معلوم است شهیدان زنده‌اند چیزی از دست ندادند. آنچه را از دست داده‌ایم ما هستیم. یادشان گرامی  وخاطره هایشان همیشه زنده است.

*مدیر‌کل میراث‌فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری خراسان‌رضوی

انتهای پیام/

کد خبر 1396070134